حواشی یک متن

نشستم و نگاه کردم،همین امشب نشستم و نگاه کردم،فکر کردم اینجا شاهد خوبیه برای چیزایی که از سر زندگی این ۴سال گذشته،۴سال که چقدر کوتاه و کم به نظر میاد،که چقدر بلند و طولانی به نظر میاد،به آدم هایی که اومدن،موندن،رفتن،فراموش شدن...به همه ی همشون نگاه کردم،حتی از فاصله ای که بین نوشتن ها  افتاده هم چیزهای زیادی رو دیدم،و حتی تر از همه چیزهایی که ازشون ننوشتم...هوم،اینجا به همون اندازه که با نوشته هاش چیزهای زیادی رو به خاطرم میاره،با ننوشته هاش چیزهای بیشتری رو به یادم میاره.امشب حس کردم این ویژگی عجیب اینجاست،که خوب یا بد،تموم چیزهایی که با ننوشتن تلاش کردم برای فراموش کردنشون ....به روشنی و شدت بیشتر به یادم میاره.

پ.ن:هیچ کس نمی تونه از روزهایی که گذشتن....بگذره.

+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 20:50  توسط ناتانائیل  |