آویزان مانده
خاطره کثیفی از بند رخت ذهنم
نه آفتاب داغ تابستان
نه بادهای دیوانه بهار
نه برف های دانه درشت زمستان
و نه خرده برگ های خشک پاییز... هیچ کدام پاک نمی کنند کثیفیش را
گفته اند مسریست
نفوذ می کند در تارو پود کناری ها
باید دست بجنبانم!
گیره هایش را باز کنم
و از روی بند رخت ذهن ...برش دارم.
+ نوشته شده در جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 15:36  توسط ناتانائیل